۱۷ شهریور ۱۳۹۶

جامعه‌شناس! بگو ببینم چه کردی

*خب! به سلامتی فوقت رو گرفتی.
# بله دیگه، بالاخره تموم شد.
* مبارکه. رشته‌ات چی بود؟
# جامعه‌شناسی
* آهان! پایان‌نامه‌ام دارید شماها؟
# بله. دفاع کردم.
* موضوعت چی بود؟
# درباره زنان مهاجر افغانستانی کار کردم.
* چه جالب. منم خیلی به این موضوعا علاقه‌مندم. چی بود کارت؟
# چطور بگم... می‌دونید دیگه، این زنان از چند جهت در ایران سختی می‌کشند (بخوانید: تقاطع سلطه): هم زن‌اند، هم مهاجرند، هم از نظر مالی و کاری در مضیقه‌اند. دولت هم که قربونش برم؛ به ایرانی‌ها نمی‌رسه، وای به افعانستانی‌ها. تازه به اینا فشارهای جورواجور دیگری هم می‌اره و مردم هم خیلی‌هاشون دلِ خوشی از این جماعت ندارن. خلاصه وقتی سرحساب می‌شی می‌بینی اینا دیگه تهِ دنیان. رفتم سراغشون ببینم چطور روزگار می‌گذرونن. 
* مگه چه جوریه وضعشون؟
# عجیبه دیگه. وضعیتی که ما داریم زمین تا آسمون با این زنان فرق داره. مثلاً وقتی می‌گی «خانه» تو ذهن ما یه تصوری هست تو ذهن اونا یه تصور به‌کل متفاوت. فکر کنید برای خیلی‌هاشون «خانه» مساویه با کارگاه. یا مثلاً «کار خانگی» براشون خیلی فرق داره تا برای زن ایرانیِ طبقه متوسط. داستان تحصیل، ازدواج، بچه‌داری، خانه‌داری، خانواده، محله، اوقات فراغت، شهر، رسانه... هم همینه. اینها تجربهٔ متفاوتی از همهٔ اینها دارن. من فکر کردم سه عامل مهم هست که این تفاوت‌ها رو باعث میشه. همان که گفتم: یکی اینکه اینا مهاجرن (بخوانید: ملیّت)، دیگه اینکه زن‌اند (بخوانید: جنسیت)، و سوم اینکه آهی در بساط ندارن (بخوانید: طبقه).
* خب عزیزم اینا که معلومه (پوزخند). لازم نبود اینقدر خودت رو به زحمت بندازی و براش فوق‌لیسانس بگیری. میامدی پیش خودم برات می‌‌گفتم. (خندهٔ حضار)
# اینا که گفتم شاید واضح باشه، ولی برای ما چیزی که مهمه پیدا کردن همین رابطه است. یعنی اینکه مهاجر بودن + زن بودن + فرودست بودن «چطور» باعث این تفاوت‌ها میشه. (بخوانید: واکاویِ سازوکارها)
* که چی بشه یعنی؟
# آخه تا وقتی این «چطور» معلوم نشه، نمیشه اوضاع رو درست کرد. نمیشه تغییرش داد. از این نظر توفیری بین جامعه‌شناسی با فیزیک نیست. می‌شد آدم بگه خب! معلومه سیب که از درخت کنده میشه به سمت زمین میاد، این دیگه اینقدر شلوغ‌کاری نداشته. داشته دیگه، مگه نه؟ چرا؟! چون مهم خودِ این اتفاق نبوده، مهم این بوده که «چطور» این اتفاق می‌افته. این‌طوری بوده که حرف از نیروی جاذبه شده و بعد هم به فکر افتادن یه‌طوری مهارش کنند (بخوانید تغییر وضع موجود) و بنابراین بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم: هواپیما! جامعه‌شناسا هم به فکر اینن که از این راه بالاخره یه روزی هواپیمای (بخوانید: فیلِ) خودشون رو هوا کنند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر