مدتی پیش با سهیل خان توانا گپ میزدم، ایدهٔ خوبی پیش کشید: برداشتی سیاسی از رویکرد بوردیو. اینکه مبنای سنخبندیِ اجتماعی را میتوان مقام و موقعیتهای افراد در میدانهای
متفاوت اجتماعی دانست- بر اساس حجم و ترکیب سرمایههاشان. در سطح
انتزاعیای بالاتر، بر اساس موقعیتشان در فضای اجتماعی.
مزیت این سنخبندی نسبت به شکلهای دیگر، از جمله سنخبندیهای مبتنی بر هویت، سیّالیت و اینجاییواکنونی بودن آن است. ارجاع ذاتی ندارد و بنابراین صُلب نمیشود. وقتی برای سنخبندی به هویت ارجاع داده میشود، بهناچار باید زور مبسوطی زد تا جماعت باور کنند هویت امری اجتماعی و بنابراین سیّال است- کافی است به کشمکشهایی که بر سر هویت جنسی در
این خصوص در جریان بوده و هست نگاهی بکنید تا ببینید چه راه طولودرازی از
مسیر هویت پیشِ رو است برای تبدیل کردنش به سیاستی جامعهشناختی. ارجاع به میدان
این را خودبهخود در خودش دارد. ضمن اینکه پایش هم بر زمین است و مبنایی ماتریالیستی دارد. در مقایسه با تئوریِ اینترسکشنالیتی هم همین دو مزیت -سیالیّت و مادیّت- را دارد، چه که در اینترسکشنالیتی هم ارجاع به مقولاتی هویتی و پا در هوا میشود (جنسیت و قومیت و امثالهم) یا دستکم راه را بر چنین ارجاعاتی نمیبندد.
شاید فکر کنید طبقه چه شد؟ طبقه را هم که بوردیو از قبل تکلیفش را روشن کرده است: آنچه هست تمایز است نه طبقه، طبقه باید در فرایند بسیج سیاسی شکل گیرد.
شاید فکر کنید طبقه چه شد؟ طبقه را هم که بوردیو از قبل تکلیفش را روشن کرده است: آنچه هست تمایز است نه طبقه، طبقه باید در فرایند بسیج سیاسی شکل گیرد.
آقا هوای ما تازه واردها را هم داشته باشین لطفا. ما که نفهمیدیم چی شد. ولی ایول به شما و سهیل خان
پاسخحذف