۹ شهریور ۱۳۹۶

روشنفکری و سرتراشی

قدیم‌ترها روشنفکری کاری بود. کندوکاوی، آشکار و نقد کردن پنهانی، رو کردن دست قدرتی- همان نهنگ اسپرمی که فوکو می‌گوید: «کمی احساس یک نهنگ اسپرمی را دارم که سطح آب را ‌‌می‌شکافد، اندکی سروصدا به‌پا ‌‌می‌کند، و ‌‌می‌گذارد باور کنید، به شما ‌‌می‌باوراند، یا ‌‌می‌خواهد باور کنید که در آن پایینی که دیده نمی‌شود، در آن پایینی که هیچ‌کس ندیده و بر آن نظارت نداشته است، مسیری ژرف، نظام‌مند و از پیش برنامه‌ریزی‌شده وجود دارد.». (فوکو، باید از جامعه دفاع کرد: ۴۰-۴۱)
حالا اما، همه‌چیز لو رفته. خودِ ستّار هم همه را لو داده. کاری را که کرده هم اعلام می‌کند هم به آن افتخار. چنان هم طبیعی که شرمنده می‌شوی که خلافش به ذهنت رسیده. حرف‌های اخیر محمد جواد آذری جهرمی- وزیر پیشنهادیِ ارتباطات و فناویِ اطلاعات دولت دوازدهم- از همین جنس است.
در این میانه دیگر کاری نمی‌ماند برای روشنفکر. چه بگوید؟ چه چیز را نقد کند؟ همه چیز همینی است که هست. کسی هم گوشش بدهکارِ چیزی نیست. در این بیکاری فقط یک کار می‌ماند و آن اینکه، به حکم سرتراشانِ بی‌مشتری، سَرِ هم را بتراشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر